loading...
هر چي بخواي هست
رستمي بازدید : 54 پنجشنبه 10 شهریور 1390 نظرات (0)

نقش اون چشمای معصوم لحظه لحظه رو به رومه

نیومد روی زبونم که بگم بی تو چی هستم

که بگم دیونتم من زندگیم رو به تو بستم

شاید اونجوری که باید قدرتو من ندونستم

حرفایی بود توی قلبم من نگفتم نتونستم

تو رو دیدم مثله آیینه توی تنهایی شکستی

من کلامی نمی گفتم که برام زندگی هستی

نمیدونستی که چون گل توی قلبم شکفتی

چشم تو پر از گلایست اما هرگز نمی گفتی

من به تو نکفتم با تو بودن آرزومه

نقش اون چشمای معصوم لحظه لحظه رو به رومه

شاید اونجوری که باید قدرتو من ندونستم

حرفایی بود توی قلبم من نگفتم نتونستم

نیومد روی زبونم که بگم بی تو چی هستم

که بگم دیونتم من زندگیم رو به تو بستم

شاید اونجوری که باید قدرتو من ندونستم

حرفایی بود توی قلبم من نگفتم نتونستم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 39
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 9
  • بازدید سال : 14
  • بازدید کلی : 2,420